یک آتئیستِ خدا پرست

پیام های کوتاه
آخرین مطالب

۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

هنرخریدنی نیست...

جمعه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۵۶ ب.ظ

در درازنای نابهنجار آوازهای سواحل غربی آفریقا!

جایی که از معادن الماس و هزاران کانی دیگر پراست!

یک نُت ناجور اما دلنشین مرا دیوانه کرد!

کودکی که سفیدی چشمانش،در سیاهی شبگون پوستش،تلألویی دلبرانه داشت!

و فلوت مینواخت!فالش!فالش!اما زیبا...

وچون خواستم بنوازمش؛با اسکناسی بنفش از قاره ی سبز!

لبخند زد و گفت:هنر خریدنی نیست عشقی!

+1:تو هنرمندی...وقتی به جای روی سن ایستادن،روی روزنامه ی همشهری مینشینی وقتی از هنر چیزی جز تنگدستی ندیدی...تو خودِ هنرمندی!

+2:طهران،ولیعصر!


ابد و یک روز∞

جمعه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۱۲ ب.ظ



 حقیقتش من این فیلم را در جشنواره دیدم اما خیل پست هایی که دراین رابطه نوشته شد،باعث شد من هم  وسوسه شوم و بنویسم!

ابتدا برویم سراغ سعید روستایی،جوانی که در "سوره"به ندرت نبودنش را میدیدیم...ماجراجو،خوش فکر و به معنای واقعی کلمه نترس!

جوری که شنیدن روند مستند سازیش کافیست تا شمارا برای کابوسهای شبانه آماده کند.

به نظرم خوش فکر بودن صفت جامعیست که بتوان با آن انتخاب کارکتر هارا توجیه کرد،هرچند که انتخاب پیمان معادی برای آن نقش کمی کج سلیقگی بود!

در باره بازی نوید محمد زاده که واقعا نمیشود سخن گفت،البته نمیدانم چرا همه از ظرافت بازی اش در تعجب بودند!خودِ من که به شخصه بعد از دیدن فیلم"سیزده"نقش یک معتاد شیشه ای از نوید محمد زاده در ذهنم نقش بست و رفت پی کارش!!

برویم سراغ اهداء سیمرغ به پریناز ایزد یار،باید بگویم چون این فیلم تنها فیلمی بود که من در جشنواره دیدم تنها چیزی که برای قانع کردن خودم داشتم که بگویم این بود که خوب،شاید دیگر بازیگران زن سطح رقابت را تا این حد پائین کشیده باشند!

بقیه ی موارد خوب بودند و واقعا حرفی برای گفتن نگذاشته اند،البته باید بگویم این خوب در مقایسه با سینمای ایران است...

*فقط و فقط چیزی که خیلی وقت است میخواهم بگویم که مختص این فیلم هم نیست این است:چرا سینمای ایران و حتی صداو سیما دارد به این سمت پیش میرود که به مردم بفهماند،نگاه کنید!!از شما بد بخت ترهم هست!!از شما گرفتار ترهم هست...بروید داشته هایتان راشکر کنید و انقدر به جان این دولت نپرید!؟بروید و از آسایشی که دارید هرچند کم شرمنده باشید چرا که درهمسایگی شما حتما کسی هست که سر سوزنی از آرامش شما کمتر داشته باشد!

خودِ من اواسط دیدن این فیلم از اینکه مدتی سمپادی بودم و به این معقوله افتخار میکردم شرمنده شدم!بعد هی شرایط آن وقتهایم را با شرایط پسرک داخل داستان مقایسه میکردم و از داشته هایم احساس ندامت میکردم. : /

به نظرم این سیاست خیلی میتواند خطرناک باشد؛امیدوارم حداقل فیلم سازان جوان متوجه این خطر بشوند.

طهران و تهرانی

پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۲:۲۱ ق.ظ


خیلی با خودم کلنجار رفتم تا "خودم"رضایت دهد بنویسم!

سیزدهم فروردین هزار و سیصد و نود وپنج!

قرار شده بود با استاد"ن" سیزدهم را برویم پارک لاله تا عکاسی در جمعیت را برایم توضیح دهد؛البته قبل تر از آن،جشنی برگزار بود که باید آن را پوشش میدادیم و بعد میرفتیم سراغ کار خودمان...

اجراها که تمام شد!مشغول آماده کردن وسایلمان شدیم تا برنیم به دل جمعیت...که یک آن صدایی شنیده شد:"اِ...هدیه تهرانی"سرم را بالا گرفتم که ببینمش!

خیلی با عجله؛ با یک گلدان بزرگ توی دستش،قدم برمیداشت.

دوباره سرگرم کار خودم شدم،داشتم با نمای آبنمای پارک توی کادر دوربینم بازی میکردم که صدای جیغ یک زن چندثانیه ای  زمان را نگه داشت.

صدا از سمت همان جمعیتی بود که اطراف خانم تهرانی حلقه زده بودند!از استاد شنیدم که برای حمایت از محیط زیست و گرامیداشت روز طبیعت جمع شدند!ته دلم تحسینشان هم کردم!اما جیغ زدنشان برای چه بود!؟

دنبال استاد به سمت جمعیت رفتم!

کاشف به عمل آمد یکیشان یک افسر نیروی انتظامی را از دور دیده و آنطور بدون مکث جیغ میکشد...افسر جلو رفت گفت: مجوزتونوبدید ببینم!و خب،نبودِ مجوز باعث شد که خانم تهرانی احتمالا از روی شرمندگی جمعیت رو ترک کنند: |

بعد افسرِمذکور بیسیم زد و نیروی کمکی خواست تا جمعیت را متفرق کند!زدن بیسیم همانا و برپا شدن صحنه ی عاشورا همانا...هرکدامشان یک دوربین درآوردند و شروع کردند به فیلم برداری...جوری داد میزدند که انگار نیروی انتظامی دارد زیر شنی های تانک لهشان میکند!!

استاد هم که به خاطر ظاهرش از فحاشی ها بی نصیب نماند:غارتگرها،شماها مملکت را به گند کشیدید،مفت خور ها...

آنقدر ادامه دادند تا منی که تا چند لحظه ی پیش از وحشت پشت استاد پناه گرفته بودم،استاد را نشاندم روی نیمکت و خودم جلویش ایستادم که کمتر دیده شود.

اوضاع کمی آرام شد که دوباره صدای فریاد یکیشان بلند شد:حسینو بردن!!!بردنش...انداختنش تو ون نامردا بردنش....

هاج و واج استاد را نگاه کردم و گفتم:واقعا اگه برده باشنشون کارشون خیلی سخیفه!اونا که مجوز دستگیری نداشتند!استاد پوزخند زد و به زن خیره شد...

رفتم نزدیک زن و کنارش ایستادم تا دقیق متوجه شوم چه برسر حسین آمده...

که یکی از اعضای گروه خودشان آمد کنار نامبرده ایستاد با تن صدای پایین گفت:حسین کی بود؟!

و ثانیه ای بعد چشمکِ رد و بدل شده اشان بود که به حرفهای چند لحظه ی قبلم پوزخند زد!

حالا اینکه چرا یک هنرمند خودش را قاطی این ماجرا ها میکند؟!چرا اجازه میدهد سایت ها و فن پیج هایش خبر دستگیریش را تیتر کنند!؟همه اش سؤالی است که ته ذهنم باقی مانده...

اما سؤال بزرگترم این است:اینهایی که شیفته ی تفکر غرب اند،و رفتارشان با قوانین آنها مو نمیزند چرا در این مورد این قانونی که بایدبرای هر اجتماعی هرچند کوچک مجوز گرفت از همان غرب پیروی نمیکنند!؟

+1:دوستانی که مدت زمان بیشتریست مرا میشناسند،میدانند که من ابدا فرد مذهبی ای نیستم و به هیچ وجه سنگِ دولت و انقلاب و غیره را به سینه نمزنم!من تنها وقایعی را که دیدم با چند روز تأخیر بازگو کردم;همین./

         

         


انقدر حرف ته دلم مانده که ترجیح میدهم چیزی نگویم...

از اتفاقات سیزدهمِ پارک لاله،تا همین شایعات چندروز اخیر درباره ی همان اتفاقات.

یا حتی از خودم!

خودم که چند وقت پیش دریکی از وبهایم نوشتم ارگ بم اگر ترمیم شود؛بعید میدانم این"من"آباد شود!

امروز دکترم مثل همیشه نبضم را گرفت،پرونده ام را نگاه کرد.گفت: تواین شش ماه چیکار کردی باخودت!؟سکوت کردم!گفت سرم را بالا بگیرم؛گلویم را نگاه کرد گفت خیلی بغض میکنی!؟آمدم بگویم نه...بغضم گرفت!گفت به این حالت من در اصطلاح میگویند ptsd...هرچه سعی کرد تعجبش را بروز ندهد،چشمانش همکاری نکردند.

گفت خودت را فراموش کردی!یکم بیشتر به فکر خودت باش؛بخند،برقص...

پوزخند زدم.

زلزله زده ها که نمیرقصند میرقصند!؟؟

+1:عنوان قسمتی از یک ترانه ایست که در تاکسی به گوشم خورد،متاسفانه حوصله ی جستجویش را ندارم!

دنیا خودِ "مادر" بود

چهارشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۴:۳۰ ب.ظ



به شخصه ترجیح میدم روز تولد خودم رو به عنوان روز مادر به رسمیت بشناسم!

و اونروز به جای اینکه منتظر کادو گرفتن باشم،تو فکر کادو دادنم...

شمارو نمیدونم!؟

اما فکر میکنم توی بعضی مناسبت ها باید تجدید نظر بشه!

+1: خودم از اینکه وقتی خوابم کسی ازم عکس بگیره متنفرم،البته خانواده لطف میکنند و به این احساس من توجهی ندارن،توجیهشونم اینه که تو خواب هم  لبخند میزنی...حیفه عکس نگیریم!

این عکس هم صرفا جهت تلافی گرفته شد ; )

+2:تیتر از علیرضا آذر.

  • یاسی ...

سالِ هزار و سیصد و من!

يكشنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۴۴ ق.ظ
امسال پر از خاطره های من و توست،تحویل نمیدهم امسالم را...
+1:بازهم فقط من،برای من باقی ماند!
+2:سال نو بر شما همایون باد.