یک آتئیستِ خدا پرست

پیام های کوتاه
آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گریه نکن عزیزکم...» ثبت شده است

در سوگِ آرزوهای از دست رفته...

دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۱۰ ق.ظ

تا کنون شده که از درون گریه کنید!؟ نه اینکه دلتان شکسته باشد و  از چیزی اشک بریزید ها نه...

گاهی انسان به جایی میرسد که لبخند میشود عضو رسمی صورتش!

شوخ طبعی میشود جزئی از شخصیتش اما...

در تمام این لحظات دارد از درون گریه میکند،از درون هق هق میکند و هرچه سعی دارد خودش را آرام کند...

انگار کن که یک کودکِ عقب مانده ی ذهنی نشسته است در درونش و بی وقفه شیون میکند و اشک میریزد...

کودک عقب مانده ی ذهنی چه میداند آرامش چیست!؟چه میفهمد آرام باش چیست؟

حالا توهی بغلش کن،نوازشش کن؛اوچه میفهمد معنای کارهایت را؟آنقدر گریه میکند،آنقدر پا میکوبد،آنقدر شیون میکند تا خسته شود و یک گوشه ای بی حال بیافتد...

گاهی با تمام عصبانیتت از دستش میروی کنارش مینشینی...سرش را به زانو میگیری...موهایش را نوازش میکنی و بعد...

بعد که میخواهی بروی؛لرزش دستانش....رنگِ بی رنگِ چهره اش و خشکی لبانش جوری پابندت میکنند که نتوانی ترکش کنی!

و این نشستن همانا و محصور شدن در درونِ خودت همان!

و بعد تو میمانی و لبخندی که عضوی از صورتت شده و شوخ طبعی ای که جزئی از شخصیتت...