یک آتئیستِ خدا پرست

پیام های کوتاه
آخرین مطالب

مینویسم که یادم بماند

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۵۰ ب.ظ

صحنه ی اول:

داریم از درِ مدرسه ی مامان خانم میایم بیرون که یه خانمی صدا میزنه،خانم معاون ببخشید!

مامان که برمیگرده به سمتش دوباره میگه:توروخدا ببخشیدا خانم معاون سر صبحه شرمندتم به خدا!صداشو میاره پایین میگه یه سوال بپرسم!؟

بعد ادامه میدهد که،خانم معاون تاریخ انقضای کارتم تموم شده باید کارتو عوض کنم،عوضش کنم شمارشو بدم بازم میریزن!؟

مامان خانم میگه آره شماره کارت جدیدو بیار جایگزین قبلی میکنیم...

دوباره سرشار از استرس میگه:خانم معاون من اگه الان برم کارتو عوض کنم تا ببیست و هشتم بهم میدن!؟اگه تا اون موقع ندن من کارت نداشته باشم برام نمیریزن!؟؟

مامان خانم براش توضیح میده که همین امروز اگه بری بانک همون موقع هم کارت رو بهت میدن...

چون مقصد ماهم بانک بود باهم هم مسیر شدیم!

مامان خانم میپرسه،همسرت برگشت!؟

+نه خانم معاون رفت،زن گرفت رفت!!از وقتی رفت یه هزارتومنی بهم نداده...

-مگه نگفتی معتاد بود؟کی قبول کرد که  باهاش ازدواج کنه!؟؟

+نمیدونم خانم معاون,من که ندیدم زنه هم میگن مثل خودشه!

سرِ درد و دلش باز شد!گفت مبینا"دخترش"لباسِ فرمِ مدرسه اش انقدر کهنه و مندرس شده که هر روز صبح به زور تنش میکنم که برود...

گفت دختر بزرگ ترش قرار بوده برود اردو اما 15 تومن هزینه ی اردو را نداشتند و نرفته و مانده خانه و گریه میکند!

گفت میروم خانه ی مردم را تمیز کنم از لباسهایم خجالت میکشم،میترسم مردم باخودشان فکر کنن لباسام کثیفه، به خدا خانم معاون هر روز دارم میشورمشون چون کهنه است اینجوریه!

گفت توی یک اتاقک نگهبانی،سرِ ساختمان نیمه آماده زندگی میکنند...

گفت!گفت!گفت!

و من فقط اشک ریختن از دستم بر می آمد

تصور سه دخترِ نوجوان در یک کانکس درساختمان نیمه کاره،میان جمعِ کارگرانِ مرد...

تصور دختری که تمام شادی اش در گردش با دوستانش خلاصه میشود و بعد...

تصورِ زن تنهایی که از استرسِ اینکه نکند سر ماه خِیِّری پنجاه تومن  هر ماه را به خاطر نداشتن کارت برایش واریز نکند رنگ رخش زرد شده بود...

و من در تمام مسیر اشک ریختم و باخودم فکر کردم تصور اینها و نمردن شرم آور است!!

صحنه ی دوم:

در بانک نشستیه ابم دو نفر از کارگرهای شهرداری هم نشسته اند که نوبتشان شود وبروند سمتِ باجه!

شماره ی من و یک نفرشان باهم اعلام میشود؛ مینشینم روی صندلی،او سرپا می ایستد...

میشنوم که میپرسد:خانم حقوقمون واریز شده!؟

به ذهنم فشار میاورم که،حقوق!؟حقوق کدوم ماه!؟خرداد!؟یا اردیبهشت!؟امروز مگه یازدهم نیست!؟

آقا ببخشید امروز یازدهمه!؟

صدا از باجه ی بقلی میاد که دیرور واریز کردن!!

آقای سبز پوش میپرسه که چقدر ریختن!؟و صدا از باجه ی بقل میاد که 950 تومن!

پیش خودم فکر میکنم 950تومن!؟؟حقوق یک ماهِ یک آدم!؟اصلا مگه حقوق کمتر از یک تومن هم داریم...؟

و من در تمام مسیرِ برگشت به این فکر میکنم چرا دریک شهر که این سر و آن سرش با چند اتوبان به هم وصل میشود انقدر اختلاف باید وجود داشته باشد!؟چرا جنس نگرانیهای مردمی که در یک شهر زندگی میکنند انقدر باید متفاوت باشد!؟

حسابِ منِ از خدا بیخبر جدا،چرا اینهایی که سنگ حسین را به سینه میزنند این چیزهارا نمیبینند!؟مگر نخوانده اند که  پدرِ همان حسین شب ها از تصورِ اینکه همسایه اش ممنکن است گرسنه خوابیده باشد خوابش نمیبرد!؟

مگر نخوانده اند که امام دومشان یک بار نصف اموالشان و بار دیگر کل اموالش را بخشیده بود!؟مگر نشنیده اند امامشان آنقدر به مستحق کمک میکرد که فرد کاملا بی نیاز شود و در کنارِ بی نیازی هم بتواند سرمایه ی کار کردن هم داشته باشد؟!

چرا در کشوری که همه سنگ اسلام را به سینه میزنند این اختلافِ اقتصادی باید وجود داشته باشد؟

چرا در ذهن همه اینطور القا شده که کاری از دست هیچکدامشان بر نمیاید و باید منتظر امام زمانشان بایستند!؟ 

+1:همچنان من مانده ام و سوالهای بیجواب من!!

+2:واقعا خوشحالم که دنیا جوری چرخید که من بتوانم سمت دیگرش راهم ببینم،باید از پدرم متشکر باشم که دستم را گرفت آورد این سرِ شهر که بفهمیم خیلی ها دغدغه ی گرسنه خوابیدن را دارند!نه مثل من درگیر موزه گردی و کافه کردی و شبِ شعر و هزار چیزِ دیگر که الان تصورش هم حالم را بهم میزند...


  • یاسی ...

نظرات  (۱۵)

  • ام اسی خوشبخت
  • واقعیت تلخی است که نتیجه طمع انسان های گرفتار نسیان است.
    پاسخ:
    طمع انسان های نسیان گرفته!؟
    قبول ندارم واقعا!
    نتیجه ی این حد از خداباوری است
    نتیجه ای این است که هر چیزی را حکمت میدانند و هر مصیبتی را قسمت....
    نتیجه ی خود فریبی است!
    آه که تلخ تر از فریب خوردن از طرف خود،تلخ تر نیست!!
    همین ماا...میتونیم بگذریم از خیلی هزینه های اضافی
    وغیر ضروری ، وبعد کمک کنیم به فردی که تو مایحتاج
    اولیه ی زندگیش مونده؟؟؟میتونیم؟؟ویا اینکارو میکنیم؟؟
    این کار تنها کمکی هس که میتونیم درحد خودمون انجام بدیم
    تازززه اگررر بتونیم اونقد ازخودگذشته باشیم!!
    پاسخ:
    همین ما آنقدر غرق در دنیای خودمانیم که حتی تصورِ وجود همچین آدمهایی روهم نمیکنیم!!
    کدام یکی از ماها حاضریم یک واحد از خانه هایی را که داریم بدهیم یک نفر رایگان در آن بنشیند!؟
    افسوس که ما فقط خوب حرف زدن را بلدیم!!
    من نمیدونم چى بگم ...
    واقعأ یه قسمتیشو گفتین ...
    بعضى وقتا توى کارم ادمایى میبینم واسه پونصد تومن تنها یه ساعت چک چونه میکنن ، اونوقت ادمى رو هم میشناسم ... اصلا حرفى نزنم بهتره ...
    فقط متأسفم ...
    پاسخ:
    و من فقط به این نتبجه میرسم که زندگی،چقدر وحشتناک است!!
  • شیارهایِ مغزِ من
  • واقعا وحشتناکه... دیدنِ بعضی از واقعیتها وحشتناکه آتئیست 
    پاسخ:
    رمان کوری رو خوندید!؟
    من امروز تماما داشتم با شخصیتِ زنِ دکتر همذات پنداری میکردم!
    کفاره ی شراب خوری های بی حساب
    هوشیار میانِ مستان نشستن است
    همین دیگه...واقعا نمیشه به امید این نشست که دولت
    و فلانی وفلانی یکاری کنن...درسته مسئولیت رفاه اجتماعی
    مردم با دولت هست...ولی اگه هرکسی درحد توانش
    به یه نیازمند کمک کنه...وضعیت خیلی بهتر میشه...
    پاسخ:
    دولت و امت و...همه اش کشک است!خودمان باید به داد خودمان برسیم!
    یک قدم هم نه...
    نیم قدم!
    وقتی میشود دل دخترکی را با 15 تومان خوش کرد...
    افسوس میخورم که چرا تا امروز پای درد و دل یک کدامشان ننشسته بودم!؟
  • احسان خواجه مرادی
  • بداهتی که همه میدانند ولی هیچ کس کاری نمیکنه
    امروز تو رادیو میگفت سود یه شرکت  خصولتی  رو آخرسال حساب کردن به هر یک از اعضای هیئت مدیره 480 میلیون تومن رسیده!
    این پولها رو واقعا چه می کنند؟؟!!!
    پاسخ:
    کارش برای کار گرِ...سودش برای هیئت مدیره : /
    باهاشون خونشونو کاغذ دیواری میکنند حتما: |
    ببخشید که نتونستم کامل بخونمش
    نمی تونم واقعا ببینم یکی اینقدر توی زندگیش کم داره! :)
    پاسخ:
    جایزه ی بهترین کامنت این پست هم به شما تعلق میگیره : )
    چی بگم آخه برا این متن.....کلی حالم گرفته شد...
    هههه کدوم اسلام و کشور اسلامی بابا... 
    به نام اسلام به ضد اسلام 
    نام اسلام رو هم خراب کردن این مسولا با این کارهاشون :/
    خدا خودش کمکمون کنه :(((
    پاسخ:
    قصد بد کردن حال کسی رو نداشت،معذرت!
    جالبه که برای عقاید خودشون هم ارزش قائل نیستند...
    امیدوارم : (
  • ماهی سیاه کوچولو
  • بنویسین تا یادمان بماند...

    مملکتی که اینقدر ثروت داره و مردم مسجدسلیمان دارن به جای آب، نفت میخورن و چه معادنی و غیره و غیره

    پولها باید جاهای بهتری خرج شوند خانوم. بچه دختر غمگین ایرانی که پول نمیخواد :)

    همانکه گفتین خودمون باید به خودمون کمک کنیم

    گاهی فکر میکنم یه بچه معصوم و بی گناه رو توی این دنیای لجنزار آوردن، کم از جنایت نداره...
    پاسخ:
    خودمان به خودمان زخم زبان بزنیم بلکه کمی آرام شویم...
    "ابوالعلاء" معری را میشناسید!؟
    یک نویسنده و شاعر نابینا...
    میدانید روی سنگ قبرش چه نوشته بود!؟؟
    نوشته بود:این جنایت پدرم بود،اما من جنایتی نکردم!
  • ماهی سیاه کوچولو
  • آره جمله شو شنیده بودم اما نمیدونسم مال کیه
    مردن البته جنایت نیست رهاییه
    اما زندگی کردن شاید
    پاسخ:
    خوب زندگی،مقدمه ی مرگِ دیگه!!
    راستش وقتی حساب کتاب می کنم که زندگی آدم ها چقدر میرزه، و می بینم که کسی برای به دست آوردن حداقل زندگی باید تمام عمرشو کار کنه سرم سوت میکشه.
    البته نباس همه تقصیر رو انداخت گردن اونایی که سنگ امام حسین رو به سینه می زنن. خب اونایی که نمیزنن چیکار کردن ؟! اونا آدم نیستن ؟! انسانیت ندارن ؟!
    مشکل همه ان ، مشکل سیستم فاسد ِ بانکیه و اقتصادی، مشکل یکی و دوتا نیست... و لقد خلقنا الانسان فی کبد
    پاسخ:
    تقصیرارو ننداختم گردنشون...
    فقط از یه کشوری که بهش میگن جمهوری اسلامی انتظار بیشتری دارم!!
    من خیلی ها رو میشناسم که نه به نیت الهی بودنِ عمل بلکه به خاطر نوع دوستی کمک میکنن!اما همونطور که تعداد این افراد اندکه کمک هاشونم به چشم نمیاد...
    ولی خوب این همه آدم وجود دارن که روضه های محرمشون ترک نمیشه اما دریغ...
    البته من مطلق حرف نمیزنم ولی اگه قرار بود چیزِ قابل توجهی وجود داشته باشه تا الان ما اثراتش رو میدیدیم!
    سخت است...دیدن این چیزها خودش خیلی سخت است...میدانید....ب نظرم بهتر است دعا کنیم خداوند هیچ کس را محتاج هیچ کس نگرداند....
    پاسخ:
    بهتر است دعا کنیم مردم جز کمک خواستن از نیروهای الهی خودشان هم قدری تفکر کنند!
    من هم یک بار کلی سعی کردم تا یکی از اقواممان باورش شود که هنوز حقوق زیر یک تومان هم وجود دارد (باورت می شود که باز هم ته دلش باورش نشد ؟)
    پاسخ:
    باورم میشود...
    چون ته مغز من هم پذیرفته نشد!اینکه حقوق اصلی یک نفر زیر یک تومان باشد و یا حقوق دریافتی اش زیر یک تومان زمین تا آیمان توفیر دارد!
    مورد اول اصلا برایم باور پذیر نیست...
    یه بار خونده بودمش...همون موقع حالم گرفته شد...الان هم دوباره خوندم باز هم همون جور...
    این بود آرمانشهر ما؟!
    پاسخ:
    مدینه ی فاضله...
    مدینه ی فاضلاب!!
    منتشر شد با اجازه. اجازه نیست بفرمایید حذف میشه.
    پاسخ:
    اختیار دارید!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">